به ز خود وز خود خبر دارد
داند که دست در دست تبر دارد
فتنه اش پای خود گرفته و
آتش زبان گویی اثر دارد
هنوز دست بر ساز نشدست که گفتید این ز راز خبر دارد
ویلکن گویی که باد ز سر دارد
اندیشه راسش برای عاقلان اثر دارد
من که عاشقم چه انتظار ها ز دل بیمار دارد
تیر هم بعد زه ز آسمان نظر دارد
خاموشی این قلم آخر مگر اثر دارد
تیر کشند در برابر تیرم لیک مگر بر جسم مرده ام اینان اثر دارد ؟
مرگ اگر حق است ناحق چگونه در قتلم دست دارد ؟
می کُشی آخر بکش تکه تکه کردنم آخر مگر هنر دارد؟
به خاک سپارم ای عاشق قلابی که سوزندان برایت هیچ دوا ندارد
بگذار پا بر کنم ز این زندان پوچ
ببرم حدیث دل برای عجوج و مجوج
دست نمی دارم ز این ساقی
مگر اختیار من را در تو سامان دارد
#کهنه سرباز
آبان ۹۷