نگاه محسنی

مجموعه ای از دین فلسفه و عرفان و سیاست

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کهنه سرباز» ثبت شده است

پاره شعری در باب نرفتن به کربلا

حریم دوست طلبید و من پای آمدن هم داشتم نیامدم

دلی چون دیگ بر آتش داشتم برای شفاعتش نیامدم

رسم اگر در آمدنم بود ولی باز هم من با دسیسه خود نیامدم

گرچه کربلا کعبه آزادگان ست اما تا آزادی راه بسیار و من باز نیامدم

گویند سالکان طریقت به رفتن ست

و به مرام من راه به نیامدنم

گر گشاد خواننم یا ظعیف الحال لیکن حکم باز هم در نیامدنم

عارفان را چه به رفتن راه دور

می نشینم یکجا به یاد آن سنگ صبور

ناله کنم چون یغوب بلکه چشمانم گشت کور

یوسف گر آمد به میدان کارزار طریقت داوود گیرم به کف

می شوم آنچنان چون صد شیر مست


#کهنه_سرباز


۲۰ مهر ۹۷


به قول جناب حافظ به فتوای خود نماز کردم و برای ۱۳ آبان ارز کشور را خالی نکردم .

۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۵:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پاره شعر های کهنه سرباز اربعین سوختن

در اربعین سوختن


فتنه هاشان یک به یک فنا شد

روسیاهان را چشم در عزا شد

نشنیده بودند اینان رسم سرو بودن

یک تنه چوب خشکی را متصور بودن

نمیدانند اینا که سرو آزاد است

در میان بی داد چون کوهی در باد است

بی همه خود همه بوده

طبل جنگی در میدان بی سپاه بوده

تلخ تر ز زهر مار بوده

شیرین تر از عسل در بلا بوده

او یک تنه عالمی را در میدان بوده

منتظر همیشه و چشم بر میدان کارزار بوده

دست اگر بر تیغ برد

صد قلم را آتش برد

هر قلم شرح سوختن می کند

در نهان حکایت ز کربلا می کند

من نرفتم راه کوفه و شام

ولی دید ام در تهران آن کاخ شام

دیده ام معاویه بر منبر است

گویا خود خوانده هم پیغمبر است

فتنه گر داند مرا آن پیر خرفت

چرت گوید روز شب چون مرد رند

رند نیست اش هرگز او

می ماند چون توفه ای ز هند

گر چه گویند سابقاً هندی بوده

ولی ظاهر مدتی هم روسی بوده

شمایلش شمایل فرعون ست

و احکامش حکم نرون ست

خلافتش کم تر ز بنی عباس ست


#کهنه_سرباز

در اربعین سوختن مورخه

۱۳۹۷/۷/۲۴


۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۴:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پاره شعر کهنه سرباز درباب به آتش نشستن

همین که حاجت ها نشد روا

شکر فزونت می کنم ای خدا

مگر میشد که دستی گرفت طلا

آخر بزرگ تر این مگر می شود بلا ؟

خرج این روز ها شد چون حاجت خلا

نیست وزن هر کس آب ای بلا

سوزد و سوزیم بر سنگ زمان

ما خوشیم از سوختن در چرخ بلا


#کهنه_سرباز


۱۹ مهر ۹۷ بعد از به آتش نشتن

۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پاره شعر های کهنه سرباز

البته گفتن شعر طبع رندی می خواهد

دستی در آتش و چشمی بسته بر زر و سیم می خواهد

شاعر نیست آن که می گوید فلان 
بر کف بگیر این استخوان 
بنشین ببین و ببند این چشم و دهان 
تا بماند این استبداد عیان 

نی سگ نی ام شیرم در بیشه زاران در پی اوشتر نی ام

مرد جنگی جویم از بهر نبرد 
تا بسازم باز این خاک را با ستبر 
دست گر خالیست ز جور زمان 
پر کنم آن را و ز خون جوان 
نی قاتل نی ام شاعرم من جاهل نی ام

تیغ گر سازم من تنها ز شعر

بهر آن ظالم کنم بیداد شعر

بلکه جبر جباران بر آخر رسد

دست این بیچاره گان بر نان رسد


#کهنه_سرباز


۱۵ مهر ۹۷ در جواب پاره ای از خط نشان ها

۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۴:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰