نگاه محسنی

مجموعه ای از دین فلسفه و عرفان و سیاست

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مولوی» ثبت شده است

در بیان پوچی جهان در غزل ۱۷۸۸ دیوان شمس

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون

نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون

تا کی زنی بر خانه‌ها تو قفل با دندانه‌ها

تا چند چینی دانه‌ها دام اجل کردت زبون

شد اسب و زین نقره گین بر مرکب چوبین نشین

زین بر جنازه نه ببین دستان این دنیای دون

برکن قبا و پیرهن تسلیم شو اندر کفن

بیرون شو از باغ و چمن ساکن شو اندر خاک و خون

دزدیده چشمک می زدی همراز خوبان می شدی

دستک زنان می آمدی کو یک نشان ز آن‌ها کنون

ای کرده بر پاکان زنخ امروز بستندت زنخ

فرزند و اهل و خانه‌ات از خانه کردندت برون

کو عشرت شب‌های تو کو شکرین لب‌های تو

کو آن نفس کز زیرکی بر ماه می خواندی فسون

کو صرفه و استیزه‌ات بر نان و بر نان ریزه‌ات

کو طوق و کو آویزه‌ات ای در شکافی سرنگون

کو آن فضولی‌های تو کو آن ملولی‌های تو

کو آن نغولی‌های تو در فعل و مکر ای ذوفنون

این باغ من آن خان من این آن من آن آن من

ای هر منت هفتاد من اکنون کهی از تو فزون

کو آن دم دولت زدن بر این و آن سبلت زدن

کو حمله‌ها و مشت تو وان سرخ گشتن از جنون

هرگز شبی تا روز تو در توبه و در سوز تو

نابوده مهراندوز تو از خالق ریب المنون

امروز ضربت‌ها خوری وز رفته حسرت‌ها خوری

زان اعتقاد سرسری زان دین سست بی‌سکون

زان سست بودن در وفا بیگانه بودن با خدا

زان ماجرا با انبیا کاین چون بود ای خواجه چون

چون آینه باش ای عمو خوش بی‌زبان افسانه گو

زیرا که مستی کم شود چون ماجرا گردد شجون



#مولوی

۲۱ آبان ۹۷ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

غزل ۱۳۸۳ دیوان شمس مولوی

تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم

هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم

هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود

در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم

درها اگر بسته شود زین خانقاه شش دری

آن ماه رو از لامکان سر درکند در روزنم

گوید سلام علیک هی آوردمت صد نقل و می

من شاهم و شاهنشهم پرده سپاهان می زنم

من آفتاب انورم خوش پرده‌ها را بردرم

من نوبهارم آمدم تا خارها را برکنم

هر کس که خواهد روز و شب عیش و تماشا و طرب

من قندها را لذتم بادام‌ها را روغنم

گویم سخن را بازگو مردی کرم ز آغاز گو

هین بی‌ملولی شرح کن من سخت کند و کودنم

گوید که آن گوش گران بهتر ز هوش دیگران

صد فضل دارد این بر آن کان جا هوا این جا منم

رو رو که صاحب دولتی جان حیات و عشرتی

رضوان و حور و جنتی زیرا گرفتی دامنم

هم کوه و هم عنقا تویی هم عروه الوثقی تویی

هم آب و هم سقا تویی هم باغ و سرو و سوسنم

افلاک پیشت سر نهد املاک پیشت پر نهد

دل گویدت مومم تو را با دیگران چون آهنم



مولوی

۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۵:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰