گر فلک با من هم آغوشش نماید دور نیست 
باغبان بر چوب بندد گلبن نوخیز را




دل افسرده شد از سینه برون باید کرد 
مرده هر چند عزیز است نگه نتوان داشت




بده ساقی آن زاده آفتاب
که نادان نهاده است نامش شراب 
مرا بیش ازین توصیف نیست
که خورشید محتاج تعریف نیست


برگرفته از کتاب تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان اثر عبدالرفیع حقیقت